نویسنده: دکتر احمد ضابطی جهرمی




 

امروزه مباحث مربوط به نظریه ی هنر را می توان به دو حوزه ی اصلی تقسیم بندی کرد. یکی حوزه ی هنرشناسی است که از طبیعت هنر و زیبایی بحث می کند و در آن مباحثی چون ماده ی خام، تکنیک، شکل و محتوا و روابط بین آن ها مورد بحث قرار می گیرد (سابقه ی تاریخی این حوزه به عصر ارسطو بازمی گردد). حوزه ی دیگر، که نسبتاً جدیدتر است مربوط به تحلیل و تفسیر (نقد) اثر هنری است و در آن از چرایی و چگونگی خلق اثر، نحوه ی بیان و یا کیفیات مربوط به ابداع هنرمند سخن می رود و طی آن منتقد می کوشد تا از طریق پژوهش در اثر و بررسی آن (تحلیل و تفسیر) معایب و محاسن اثر را کشف و نمایان کند.
از لحاظ تاریخی، نظریه ی هنر و نقد هنر در آغاز یکی بوده است. یعنی نقد هنری، زیبایی شناسی، هنرشناسی و ابداع هنری همه یک مبحث را تشکیل می داده اند. به همین سبب تا دوره ی رنسانس هنرمند را کسی می دانسته اند که هم هنر را بشناسد و هم بتواند اثر هنری خلق کند، اما با اختراع چاپ و گسترش رسانه های چاپی و پس از آن با آغاز عصر انقلاب صنعتی و پیدایش رسانه هایی چون عکاسی ( در قرن نوزدهم) و آن گاه اختراع رسانه های صوتی و تصویری از قبیل رادیو، سینما و تلویزیون، تدریجاً این دو حوزه از هم جدا شدند.
البته در هر دوره ای نیز تلقی متفاوتی از نقد و یا کار منتقد هنر وجود داشته است. مثلاً بین مفهوم امروزی نقد با مفهوم سنتی آن تفاوت زیادی وجود دارد به ویژه این که این تفاوت بیشتر در شیوه های درک، شناخت و نحوه ی معرفی و یا بررسی (تفسیر) یک اثر هنری است. فرضاً در نقدهای جدید بیشتر جنبه ی نمادین اثر تحلیل می شود، در حالی که در نقد سنتی معنای اثر- مثلاً معنای یک شعر- معنای مدلولی آن است (یعنی از آن چه شعر می گوید بحث می شود).
در هر حال با توجه به تاریخ پیدایش و تحول نقد هنری و اشکال و یا مکاتب آن، انتظارات و برداشت های متفاوتی از آن وجود داشته و دارد، مثلاً مواردی چون پی بردن و آشکار ساختن عیوب یک اثر، توصیف و تفسیر، تجزیه و تحلیل، متفاوت فهمیدن اثر و تأثرات عاطفی یا عقلانی خود را از اثر بیان کردن در زمره ی اهداف و یا شیوه های برخی از مکاتب نقد هست و برخی از این موارد نیز نیست.
اما آن چه مسلم است، یک منتقد با یک «متن» معین (نوشته، تابلو، قطعه ی موسیقی یا فیلم) مواجه است و پیش از خلق«متن» نیز اندیشه ای، ذهنیتی و یا خالقی (هنرمندی) وجود داشته است. پس منتقد واسطه ای می شود از یک سو بین هنرمند و مخاطب و از سوی دیگر بین متن و مخاطب (منتقد، هنرمند را از طریق متن می شناساند. اما یک متن می تواند معانی متعددی نیز دربرداشته باشد). برخی از نظریه های جدید نقد هنری- مثلاً نظریه های مرتبط با هرمنوتیک و یا ساختارشکنی- به چنین رابطه ای قائل نیستند. زیرا این نظریه ها از یک سو اصالت را به هنرمند یا مؤلف نمی دهند و از سوی دیگر با طرح مقوله ی «عدم قطعیت یک معنای ثابت در متن»معتقدند که به تعداد مخاطبان و یا خوانندگان، معنی می تواند در اثر وجود داشته باشد. بنابراین نه فقط هنرمند، بلکه«متن» (اثر هنری) نیز دیگر ملاک یا مرجع نیست و هرچه هست مخاطب است! (پس تفاوتی هم بین منتقد و مخاطب وجود ندارد!) در هر حال، گرچه در مورد نقد اظهارنظرها و دیدگاه های متفاوتی وجود دارد، اما یکی از حوزه های مطالعات هنری قرن بیستم نقدشناسی و بحث در مورد خود نقد بوده است.
چون در آغاز به موضوع نظریه ی هنر و حوزه های آن اشاره شد، در این جا ضروری است که به تفاوت های این دو حوزه- که همان تفاوت هایی بین نظریه پرداز هنر و منتقد هنر است- بپردازیم. تفاوت های زیر در واقع همان تفاوتهای بین نظریه ی هنر و نقد هنر است:
1. نظریه پرداز، از هنر برای تعریف اصل هنر استفاده می کند. مثلاً یک نظریه پرداز هنرهای تجسمی از نقاشی یا مجسمه سازی برای تعریف اصول این گروه از هنرها سود می جوید اما یک منتقد هنرهای تجسمی، همان اصول را برای بررسی یک تابلو نقاشی و یک یا چند مجسمه ی خاص به کار می گیرد. بنابراین، منتقد کسی است که نظریه را با موضوعات و موارد خاص در هنر منطبق می کند.
2. نکته ی حائز اهمیت دیگر این است که یک اثر معیارهای نظری را برای سنجش اعتبار آن اثر به کار می برد. آن چه در ذهن و اندیشه ی یک منتقد واقعی جای می گیرد معیارها و اصول تغییرناپذیر است. یعنی شرایط اساسی که با توجه به آن می توان یک تابلو نقاشی، یک مجسمه، یک نمایش نامه یا یک فیلم را اثر هنری خواند.
با توجه به این نکات، در این مقاله برآنیم که به طور فشرده پس از طرح تعاریف و مفاهیم مربوط به نقد و منتقد، به اهمیت و جایگاه نقد و نقش منتقد بپردازیم و آن گاه شاخص ها یا ویژگی های آن دو را برشماریم. طرح این مباحث برای ما فرصتی است که در ضمن به شاخص ها یا ویژگی های نقد سینمایی و منتقد فیلم نیز بپردازیم (معرفی گونه های مختلف نقد سینمایی، با توجه به تاریخ تحول نقد فیلم، درخور مقاله ی جداگانه ای است).

مفاهیم و تعاریف

نقد (1) به معنی به گزینی، رأی زدن و داوری است و معنی ضمنی عیب جویی نیز دارد. در عرصه ی هنر، نقدْ شناخت اهمیت و ارزش یک اثر است. اما با توجه به معنی اصلی این واژه، در زبان یونانی، نقد عبارت است از ارزش یابی اثر هنری با ملاک های خاص و اهداف معین.

نقش منتقد هنر و جایگاه او

از آن جا که شناخت اهمیت و ارزش آثار هنری برای تمامی افراد جامعه و یا علاقه مندان به هنر میسر نمی شود و بهره گیری درست و دقیق از همه ی آثار ذوقی هنرمندان برای هر کس مقدور نیست و ادراک تمام ظرایف و بدایع هنری- که البته درجات متفاوتی دارد- برای مردم و یا هنردوستان امکان ندارد، بنابراین نیاز به کمک و راهنمایی کسی است که او را منتقد هنر می خوانیم. به عبارت دیگر، منتقد واسطه یا رابطی بین هنرمند و مخاطبان اوست و نقش مربی، راهنما و مفسر را در عالم هنر به عهده دارد. انجام این امور مهم از عهده ی همه ساخته نیست بلکه کسی شایسته ی مقام منتقد است که ویژگی هایی داشته باشد.
چون هنر تأثیر تربیتی و ارشادی بر افراد جامعه دارد، از این گروهی معتقد به وجود منتقد هستند. اما گروهی دیگر که هنر را برای هنر می خواهند، وجود منتقد را ضروری نمی دانند و برای نقش او اهمیتی قائل نیستند. گروه اول منتقد را نه مرشد و یا رهنما بلکه در مقام داور نیز در نظر می گیرند. آن ها منتقد را فقط برای این نمی خواهند که بزرگی و یا عظمت یک اثر هنری را کشف کند بلکه نیازمند آن اند که وی بتواند آثار اصیل را از غیراصیل در هنر جدا کند و به آن ها بگوید چه وقت در برابر یک اثر هنری واقعی و چه موقع در برابر کاری عاری از اندیشه یا مایه های خلاقیت و ابداع قرار دارند.
همان طور که گفته شد، هدف منتقد- و در نتیجه نقد- درگذشته، مشخص کردن عیب و حسن اثر بود و شرح این که هنرمند به چه ترتیبی توانسته زیبایی ها را در اثر خود خلق کند، یا چه ناکامی ها و ضعف هایی داشته است. اما امروزه کشف معنا و تأویل و یا تفسیر اثر را جزو ضروریات نقد هنری به شمار می آورند و از منتقد انتظار دارند که مفاهیم اثر را مرتبط با ویژگی های سبکی هنرمند برای آن ها شرح دهد. امروزه منتقد را کسی می دانند که دیگرگونه می بیند و دیگرگونه ارزش می گذارد.

ویژگی های منتقد هنر (از جمله منتقد فیلم)

1. برخورداری از معرفت و دانش لازم یا شناخت دقیق در رشته ی موردنظر. مثلاً منتقد فیلم باید معرفت لازم را در حوزه ی عمومی هنرها، به ویژه شناخت دقیق از سینما و فیلم سازی داشته باشد و قواعد، اصول، اسباب، تاریخ و مکاتب این هنر را بشناسد. به عبارت دیگر، از یک طرف هنرشناس و از طرف دیگر فیلم شناس باشد (اما منتقد لزوماً نباید سینماگر باشد).
2. از حوزه های گوناگون معارف بشری چون تاریخ، دین، اسطوره، ادبیات، جامعه شناسی، روان شناسی و ادبیات آگاهی داشته باشد.
3. از نظر داوری و ارائه ی حکم اخلاقاً بی طرف باشد و برای احکام و نظرات خود ملاک هایی ارائه کند (منتقد هنری در هر حال یک داور است اما گروهی نقش شارح و مفسر را برای او اصل می دانند، نه داوری).
4. برای نقد یک اثر، آثار قبلی آن هنرمند را- در صورتی که از سابقه ی هنری برخوردار باشد- از نظر دور ندارد. با جهان بینی یا طرز فکر هنرمند، هویت ملی، جغرافیایی و فرهنگی او آشنا باشد و نسبت به زندگی، سرگذشت و کارنامه ی هنری او آگاهی داشته باشد.
5. منتقد باید از درک و فهم تحلیلی برخوردار باشد و تا جایی که می تواند از امور جزئی به احکام کلی برسد.
6. چون لازمه ی نقد ابتدا تجزیه و سپس تحلیل و توصیف است، بنابراین منتقد باید هم از بینش قیاسی و هم از بینش استقرائی برخوردار باشد. یعنی هم بتواند از جزء به کل و هم از کل به جزء برسد و نتیجه گیری کند (هنر مانند علم و برخلاف فلسفه که کلی نگر است، جزئیات را به مثابه آینه ی کلیات می نگرد).
7. ضروری است که منتقد فیلم شباهت ها، تفاوت ها، اهداف و روش های انواع مختلف فیلم را- مانند فیلم های مستند، انیمیشن، داستانی و آن چه فیلم های تجربی خوانده می شود- بشناسد. زیرا او به ضرورت در معرض انتقاد و داوری انواعی از فیلم قرار می گیرد که گونه های متفاوتی از هنر سینما به شمار می آیند. درست مثل یک منتقد ادبی که باید از گونه های مختلف ادبی، مکاتب ادبی، صنایع بدیع و بیان و... مطلع باشد.
8. نقد او تا آن جا که ممکن است جامع باشد و فقط از یک جنبه یا یک بعد خاص به اثر نگاه نکند. یعنی منتقد از جنبه های زیبایی شناسی، فنی و محتوایی به اثر بپردازد.

جایگاه هنرمند و جایگاه منتقد و رابطه ی آن ها

کار هنرمند ابداع است و ابداع محصول مفاهیم و فعالیت ترکیبی است. اما کار منتقد هنر ابداع نیست، بلکه تجزیه، تحلیل، تفسیر، نتیجه گیری و در نهایت داوری و ارزش یابی (انتقاد) است و انتقاد نتیجه ی یک فعالیت تحلیلی است.
ابداع (فعالیت هنرمند- اثری هنری) اصل است و انتقاد یا نقد (عمل منتقد) جنبه ی تبعی یا ثانوی دارد. این دو مثل طبیعت و هنر هستند: طبیعت و هنرمند هر دو آفریننده اند اما طبیعت را دانش فیزیک تحلیل می کند و هنر را ناقد، فیزیک نمی تواند طبیعت را خلق کند اما می تواند آن را تحلیل کرده و توضیح دهد و حتی برای آن فرضیه سازی نماید. منتقد هنر نیز نمی تواند هنر را خلق کند اما می توانند کیفیت آن را تحلیل کرده و توضیح دهد. همین نسبتی که بین فیزیک و طبیعت وجود دارد، بین هنر (هنرمند- اثر هنری) و منتقد (نقد) نیز موجود است.
ابداع از طریق ترکیب می آفریند، اما انتقاد (منتقد) از طریق تحلیل آن را وصف می کند. انتقاد از ابداع چه می خواهد؟ می خواهد که آن را بشناسد و به دیگران بشناساند و چندوچون آن را با توصیف و تحلیل بیان کند.
حال که به طور کلی به رابطه ی منتقد و هنرمند و جایگاه آن دو در عرصه ی هنر پرداختیم، ضروری است که تفاوت های بین منتقد فیلم و نظریه پرداز سینما را نیز به طور خاص مطرح کنیم:

تفاوت های منتقد فیلم و نظریه پرداز سینما

منتقد فیلم با فعالیت هایی چون ارزش یابی و داوری سعی می کند که از راه تشریح و یا تحلیل عناصر سمعی و بصری، نحوه ی تأثیرگذاری (فیلم-هنرمند)، سبک فیلم، همچنین تفسیر و تعیین کیفیات زیبایی شناختی فیلم، به بررسی میزان و نحوه ی موفقیت یا شکست آن اثر سینمایی خاص بپردازد و از این راه باعث افزایش شناخت و ارتقای سطح درک مخاطبان از آن فیلم شود (باید توجه داشت که نقد فیلم راهنمای فیلم سازی نیست بلکه جایگاه یا مرتبه ی هنری یک اثر سینمایی را با ارزش یابی و ارائه ی ملاک هایی تعیین می کند.)
کار منتقد فیلم متوجه جزئیات یک فیلم خاص است، اما یک نظریه پرداز سینمایی ذهنش متوجه کلیات هنر سینماست نه فقط یک فیلم معین. به عبارت دیگر، نظریه پرداز سینما به مجموعه فیلم ها و تکنیک ها به طور مجزا نمی پردازد بلکه وی به چیزی توجه می کند که می توان آن را قابلیت ها و امکانات هنری سینما (به طور عام) نامید. قوانین این قابلیت ها و امکانات، فیلم سازان و سپس مخاطبان را دربرمی گیرد.
منتقد فیلم، هر یک از آثار سینمایی یا هر فیلم خاص را همچون دستگاهی (مجموعه ای مرتبط از مفاهیمی) در نظر می گیرد که باید آن را بشکافد. در حالی که از دیدگاه یک نظریه پرداز، مجموع تمام انواع آثار سینمایی، سازمانی را به نام هنر سینما تشکیل می دهند که باید به عنوان یک سازمان (نظام) هنری واحد، امکانات و قابلیت هایش شناخته و معرفی شوند.
به عبارت دیگر، منتقد فیلم به شناخت ارزش های آثار جداگانه در عالم سینما می پردازد، در حالی که نظریه پرداز سینما به درک قابلیت های سینمایی به طور عام توجه دارد. به این ترتیب، همان طور که مهندسی را فیزیک عملی نامیده اند، نقد فیلم را نیز می توان نظریه ی سینمای عملی نامید.
1. یک نظریه ی سینمایی معمولاً با طرح یک پرسش عمده و اساسی یا ماهوی آغاز می شود، مثلاً پرسش هایی چون سینما چیست؟ ماهیت فیلم چیست؟ شکل فیلم چگونه باید باشد؟ فیلم سازی چگونه می تواند فعالیتی هنری قلمداد شود؟ این قبیل پرسش ها ممکن است نتیجه ی توجه نظریه پرداز به یک یا چند فیلم معدود نباشد- و البته در مواردی همه باشد. اما پاسخی که وی به آن ها می دهد همیشه قابل تعمیم به فیلم های دیگری است و نه فقط آن فیلم خاصی که این پرسش را برایش مطرح کرده است. مثلاً یک جانورشناس با مطالعه روی نوع خاصی از حیوانات ( مثلاً یک شیر) حکمی کلی در مورد آن نوع حیوان صادر می کند ولی حکم او در صورتی به منزله ی نظریه ای کلی و عام پذیرفته می شود که قابل تعمیم به حیوانات بیشتری از آن نوع باشد (مثلاً به کل خانواده ی گربه سانان).
2. همه ی مقولات مربوط به امکانات سینما، به عنوان هنر، برای همه ی نظریه پردازان اهمیت و ارزش یکسان ندارد. مثلاً در زمینه ی رابطه ی شکل و محتوا در فیلم، نظریه پردازی به تدوین، دیگری به میزانسن با استفاده از عمق میدان و یا نمای بلند و دوربین متحرک اهمیت اساسی می دهد. از این رو باید توجه داشت که منطق هر نظریه پرداز سینمایی موضوع را بر اساس برداشت خود که موضوع را مقوله ی مهمی در سینما می داند، پیگیری و تبیین می کند.
3. با آن که دو نظریه پرداز سینما ممکن است از دو دیدگاه متفاوت به طرح مسئله بپردازند، اما نهایتاً پاسخی که می دهند به یک یا چند حوزه ی کلی از پرسش های زیر مربوط می شود:
الف) ماده ی خام سینما به عنوان هنر چیست؟
ب) روش ها یا تکنیک های شکل دادن خلاقه به این ماده خام کدام اند؟
ج) شکل های هنری برآمده تا چه اندازه می توانند متنوع باشند یا اقسام و طبقات مختلفی را دربربگیرند؟
د) ارزش و اهمیت سینما در زندگی بشر چیست؟ و هدف آن چیست؟

عناصر اساسی نقد فیلم

به طور معمول انتظار می رود که منتقد فیلم عناصر یا جنبه های زیر را در نقد اثر سینمایی بگنجاند. به عبارت دیگر، نقد فیلم به طور اصولی معمولاً مشتمل بر فعالیت های زیر است:
1. پرداختن به مضمون، یعنی توضیح این که فیلم درباره ی چیست؟ یا چه مضمونی دارد؟
2. توجه به تکنیک های فیلم و شیوه های اجرا یا اِعمال آن، مرتبط با مضمون و محتوای اثر.
3. توجه به اندیشه ی کلی یا پیام فیلم (ایده ای که فیلم مطرح می کند چقدر معتبر است؟) آیا این ایده مثلاً با واقعیت های امروزی جامعه ی موردنظر فیلم ساز و یا واقعیت های گذشته ی آن جامعه درست است یا نه؟
4. چنان چه فیلم ساز دارای مجموعه آثاری است، به ویژه اگر فیلم ساز مؤلف باشد، نقد آن اثر باید با در نظر گرفتن آثار دیگرش، یعنی مرتبط با آن ها، باشد.
به طور کلی منتقد فیلم در نقد خود به تشریح ویژگی های سمعی و بصری اثر سینمایی با توجه به ایده یا موضوع فیلم می پردازد و در بطن اثر مواردی را از قبیل حقایق دینی، اسطوره ای، انسانی، تاریخی، اجتماعی و... یا نمادهای محلی، ملی یا جهانی جست و جو و کشف می کند.
منتقد فیلم در پی شناخت تناسبات شکلی و محتوایی اثر است. او نهایتاً در نقد خود به کشف جنبه ها و کیفیات زیبایی شناسی فیلم نایل می آید و پس از این مرحله است که او می تواند اثر سینمایی را ارزش یابی و داوری کند.

مراحل اساسی نقد فیلم

یک نقد سازمان یافته و منضبط سینمایی، معمولاً مراتب زیر را طی می کند:
مرحله ی اول، توصیف اثر: در این مرحله منتقد به طور موجز شرح می دهد که فیلم درباره ی چیست و فیلم ساز قصد گفتن چه نکته ای را داشته است؟
مرحله ی دوم، تحلیل تفسیری یا توصیفی اثر که شامل تحلیل روابط بین عناصری است که در ساختار و شکل فیلم از طریق تکنیک ها و تمهیدات هنری به کار رفته توسط فیلم ساز (برای بیان موضوع) مؤثر واقع شده اند.
مرحله ی سوم، آشکارسازی مفاهیم؛ تعبیر و تفسیر مفاهیمی که در فیلم و اجزای آن به هم مربوط اند.
مرحله ی چهارم، قضاوت و ارزش گذاری (داوری)؛ آیا فیلم در مجموع از لحاظ هنری (ارزش های سینمایی) اثری ضعیف است یا قوی؟ این ضعف یا قوت مثلاً در چه قسمت هایی از فیلم وجود دارد و علت آن چیست؟
گرچه از مقایسه ی اصول و ضوابط مربوط به نقد هنری و نقد سینمایی می توان نتیجه گرفت که آن دو در کلیات وجوه مشترک دارند، اما باید در نظر داشت که گونه های مختلف نقدهای سینمایی به همان تنوع شناخته شده ی نقدهای ادبی گوناگون اند و هر یک شیوه ها و اهداف مختلفی را بنابر سلیقه و نگرش منتقد دنبال می کنند. در نتیجه ضوابط خدشه ناپذیری نیز در نقدهای سینمایی نمی توان به طور ثابت و بی کم و کاست برشمرد که در همه ی موارد همواره کاربرد داشته باشند.

پی نوشت :

1. واژه ی criticism (نقد) برگرفته از اصل واژه ی یونانی Krinein به معنی قضاوت، سنجش و ارزش یابی است. واژه ی criterion نیز از همین ریشه آمده که به معنی ملاک و ضابطه (criteria) و حسن تشخیص است.

منبع مقاله :
ضابطی جهرمی، احمد(1387)، سی سال سینما: گزیده ی مقالات سینمایی(1355-1385)، تهران، نشر نی، چاپ اول